مفهوم جامعه نمایشی که اغلب به «جامعهی نمایش»[1] ترجمه میشود، به نظریهای از «گی دبور»[2] فیلسوف فرانسوی برمیگردد. آقای دبور در سال ۱۳۴۶/1967 کتابی با عنوان «جامعهی نمایشی» نوشت تا با کمک این اصطلاح توضیح دهد چگونه تصویرها و نمایشهای رسانهای جایگزین تجربیات واقعی و مستقیم افراد میشوند. او ادعا میکند که در جامعه نمایشی، رسانهها و فناوریهای ارتباطی نقش اصلی در شکلدهی به تجربیات انسانی و ادراکات عمومی را به عهده میگیرند.
در چنین محیطی روابط میان افراد به نمایشی از تصاویر تبدیل شده که به جای واقعیت، در بستر رسانههای تصویری تعریف و تجربه میشود. در نتیجه هر شخص به مصرفکننده تصاویر تولید شده توسط دیگران تبدیل میشود و ارتباطات انسانی سطحی و کمعمق میگردد. در چنین جامعهای افراد مداوماً به دنبال تأیید و پذیرفته شدن از طرف دیگران هستند و هویتها به طور فزایندهای تحت تأثیر تصاویر و استانداردهایی غیرواقعی قرار میگیرند که از طریق رسانهها شکل میگیرند. این امر میتواند به تضعیف هویتهای شخصی و اجتماعی و ترویج هویتهای سطحی و مصرفگرایانه منجر شود. افراد ممکن است خود را با تصاویر مقایسه کرده و به دلیل عدم تطابق با این استانداردهای غیرواقعی، احساس نارضایتی از خود و زندگیشان داشته باشند.
دبور چنین استدلال میکند که در جامعه نمایشی، عناصر فرهنگی معنا و اصالت خود را از دست میدهند و به تصاویری تبدیل میشوند که مثل یک کالای ساختهشده تولید، مصرف و خرید و فروش میشوند. این فرایند تبدیل تجربههای واقعی به تصاویر و نمایشها، به کالایی شدن فرهنگ را تشدید میکند.
اصطلاح «کالایی شدن فرهنگ»[3] در چارچوب نقد سرمایهداری و نظریههای فرهنگی مدرن تکامل یافته است. این مفهوم بهطور گستردهای در آثار مارکسیستهایی مانند «کارل مارکس» و بعدها توسط نظریهپردازان فرهنگی مانند «تئودور آدورنو» و «ماکس هورکهایمر» از مکتب فرانکفورت مورد استفاده قرار گرفت. آنها به بررسی چگونگی تبدیل فرهنگ به کالاهای مصرفی پرداختند. در فرهنگ کالاییشده ارزشها، نمادها و میراثهای فرهنگی به جای اینکه منبعی برای غنای معنوی و انسانی باشند به اشیاء یا خدماتی تبدیل میشوند که میشود آنها را خرید و فروش کرد. در جامعه نمایشی، تجربهها و عناصر فرهنگ واقعی کمرنگ شده و جای خود را به تصاویر ساختگی و فریبندهای می دهند که توسط رسانهها ساخته شده است. در سوی مقابل فرهنگ فاخر و والا نمیتواند اصالت، شرافت، حقیقت و مفاهیمی از این دست را به سادگی به تصویر و نمایش جذاب تبدیل کند و از رقابت در جامعه کالایی و نمایشی شده عقب میماند.
در سرمایهداری پلتفرمی، روند نمایشی و کالایی شدن فرهنگ به شدت تسریع شده است. فناوریهای ارتباطی جدید دسترسی به ابزارهای تولید محتوا را آسانتر کرده و امکان اشتراکگذاری لحظهای تجربیات را برای همه فراهم آورده است. به کمک اپلیکیشنهای متنوع روی تلفنهای هوشمند میتوان قبل از ارسال و انتشار هر عکس یا ویدئو آن را ویرایش نمود و بازنمایی دلخواه، فریبنده و مطابق استانداردهای پلتفرم به نمایش گذاشت. پلتفرمهایی مثل اینستاگرام و تیک تاک، کاربران را به سمت انتشار مداوم و فزاینده تصاویر و ویدئوها در قالب پست و استوری تشویق میکنند تا از این طریق در رقابت لایک و فالوور برنده شوند. تعداد لایکها و فالوورها به ارز رایج بازار فرهنگ فضای مجازی تبدیل شده است و گویی هر کس بتواند این منابع کمیاب را به هر نحو ممکن انباشته کند سرمایهدار و ثروتمند دنیای جدید خواهد بود.
در این رقابت نابرابر، محتوای سطحی، سرگرمکننده و مصرفگرایانه بسیار سریعتر و راحتتر مورد توجه قرار میگیرد و باعث میشود بخشهایی از زیست واقعی که به اندازه کافی نمایشی و سرگرمکننده نیست به حاشیه رانده شود. نتیجه آنکه نخبگان، فرهیختگان و افرادی که به ارزشهای اصیل و عمیق فرهنگی پایبند هستند سرمایه کمتری در بازار کالاییشدهی مجازی خواهند داشت و جای خود را به بلاگرها و میکرو سلبریتیهایی میدهند که با در اختیار داشتن امکانات نمایشی و مصرفی، تجربیات کالایی شده خود را به مخاطبان خواهند فروخت و در ازای آن توجه، پسند، دنبالکننده و البته درآمد دریافت خواهند کرد.
یکی دیگر از تبعات چنین فرهنگی، ترویج نوع خاصی از سبک زندگی ایده آل است که به نارضایتی از زندگی منجر میشود. کاربران شبکههای اجتماعی ترغیب میشوند تا با نمایش مصرفگرایی و حذف ناملایمتیهای زندگی معمولی، تصویری پرزرق و برق از زندگی منتشر کنند که باعث جلب توجه سایر کاربران شود. این امر منجر به نوعی فریبکاری و عدم صداقت ناخودآگاه در فرهنگ عمومی کاربران میشود که نتیجهاش مقایسه مخرب و مداوم بین ظاهر زندگی دیگران با باطن زندگی خود خواهد بود و نارضایتی همیشگی از وضع موجود را به همراه خواهد داشت.
[1] The Society of the Spectacle
[2] Guy Debord
[3] Commodification of Culture